داستان کوتاه عربی برای کودکان با ترجمه فارسی ؛ دو داستان کودکانه عربی با ترجمه

داستان کوتاه عربی برای کودکان با ترجمه فارسی

 

داستان کوتاه عربی برای کودکان

أین أنام ألان؟

أین أنام الآن؟

الان کجا بخوایم؟

 

هناک تمساح بنفسجی ینام فی سریری!

یک تمساح بنفش در رختخواب من خوابیده است.

 

کبیر هذا التمساح.

این تمساح بزرگ است.

 

أتی من غیر أن یسألنی وأخذ سریری ووسادتی…

بدون اجازه من آمده است و رختخواب و بالش مرا برداشته است..

 

أین أنام أنا الآن؟

الان من کجا بخوابم؟

 

أین أنام؟

کجا بخوابم؟

 

ذهبت إلی أبی وتمددت بجانبه.

پیش پدرم رفتم و کنارش دراز کشیدم.

 

لایهمُّ إن کان هناک تمساح بنفسجی فی سریری.

مهم نیست که در رختخواب من یک تمساح بنفش هست.

 

فأنا أنام قرب أبی…

من پیش پدرم می‌خوابم..

 

کنبته الکبیره مریحه جدا!

کاناپه پدرم خیلی راحت است!

 

هناک فیل أحمر له أذنان کبیرتان فی سریری!

یک فیل قرمز با دو گوش بزرگ در رختخواب من خوابیده است!

 

کبیر هذا الفیل.

این فیل بزرگ است.

 

أین أنام أنا الآن؟

الان من کجا بخوابم؟

 

أین أنام؟

کجا بخوابم؟

 

ذهبت إلی أمی ونمت فی حضنها،

پیش مادرم رفتم و در آغوشش خوابیدم.

 

فغمرتنی بحنانها غمره کبیره!

مادرم با مهربانی مرا محکم در آغوش گرفت!

 

لایهمّ إن کان هناک فیل أحمر فی سریری،

مهم نیست که در رختخوابم یک فیل قرمز وجود دارد.

 

فحضن أمی دافیء ویتسع لی وحدی.

آغوش مادرم گرم است و همه‌اش برای من است.

 

وجدت تحت وسادتی فراشات من کل الألوان

زیر بالشتم پروانه‌های رنگارنگی پیدا کردم

 

بدأت تدغدغ خدّی وأذنی.

که گونه و گوش‌هایم را قلقلک می‌دهد.

 

کیف أنام وکلّ هذه الفراشات فی سریری؟

من با این همه پروانه در رختخوابم چطور بخوابم؟

 

ذهبت إلی جدتی ووضعت رأسی علی صدرها.

پیش مادربزرگم رفتم و سرم را بر روی سینه‌اش گذاشته‌ام.

 

فقبلتنی قبله کبیره!

مادر بزرگم مرا یک بوس بزرگ

 

لایهم إن کان هناک فراشات کثیره فی سریری،

مهم نیست که در رختخوابم پروانه‌های زیادی وجود دارند.

 

فصدر جدتی حنون ودائما ینتظرنی.

آغوش مادربزرگم مهربان است و همیشه در انتظار من است.

 

فی سریری زرافه زرقاء!

در رختخوابم یک زرافه آبی است!

 

رقبتها طویله وأرجلها طویله.

گردنش بلند است. پاهایش هم بلند است.

 

أین أنام الآن؟

الان من کجا بخوابم؟

 

أین أنام؟

کجا بخوابم؟

 

ذهبت إلی سریر أمی وأبی، ونمت بینهما.

به رختخواب مادر و پدرم رفتم و بین آن‌ها خوابیدم.

 

هناک فی وسط سریرهما مکان سحری یتسع دائما لی!

در وسط رختخواب آن‌ها، یک جای جادویی وجود دارد که همیشه برای من جا دارد!

 

لایهم إن کان هناک زرافه زرقاء فی سریری،

مهم نیست که یک زرافه آبی در رختخواب من است.

 

فسریر أمی وأبی هو مکانی المفضل!

رختخواب مادر و پدرم، جای (خواب) مورد علاقه من است!

 

 

داستان کوتاه عربی برای کودکان با ترجمه فارسی یومیات سنجوب

 

داستان کوتاه عربی برای کودکان

سنجوب

یغسل سنجوب اسنانه ثلاث مرات

کل یوم لیحفظ اسنانه قویه وجمیله

 

سنجاب کوچولو هر روز دندان‌هایش را سه مرتبه مسواک می‌زند

تا دندان‌هایش قوی و زیبا بمانند.

یحب سنجوب أن یبقی نظیفا لذا

هو یستحم کل یوم.

 

سنجاب کوچولو دوست دارد که تمیز باشد

به همین دلیل هر روز حمام می‌کند.

 

ینام سنجوب مبکرا لکی

یستیقظ مع طلوع الشمس

ویذهب لمدرسه السناجب

 

سنجاب کوچولو زود می‌خوابد تا

با طلوع خورشید از خواب بیدار شود

و به مدرسه سنجاب‌ها برود.

 

ینظف سنجوب بیته کل یوم

سنجاب کوچولو هر روز خانه‌اش را تمیز می‌کند.

 

یساعد سنجوب ابیه فی جمع الثمار لفصل الشتاء

سنجاب کوچولو به پدرش در جمع کردن میوه‌ها برای فصل زمستان کمک می‌کند .

 

یسمع سنجوب نصائح الکبار

و یبتعد عن المشاکل

سنجاب کوچولو به حرف‌های بزرگتر‌ها گوش می‌دهد

و از مشکلات دوری می‌کند.

 

یساعد سنجوب امه فی اعداد المائده للعشاء

سنجاب کوچولو به مادرش در آماده کردن سفره شام کمک می‌کند.

 

یحب سنجوب قراءه القصص

سنجاب کوچولو خواندن داستان را دوست دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.