داستان ساده عربی با ترجمه فارسی یک داستان کودکانه و ساده عربی با ترجمه
داستان ساده عربی با ترجمه فارسی
داستان ساده عربی با ترجمه فارسی
یک داستان کودکانه و ساده عربی با ترجمه
أنا مختبیء فی کل صفحه من صفحات القصه.
من لابهلای همه صفحات داستان پنهان شدهام.
هل تجدنی؟
(میتوانی) مرا پیدا کنی؟
حظا سعیدا یا دبدوب
خوششانس باشی خرس کوچولو!
وجد دبدوب نبته صغیره لها ثلاث ورقات
خرس کوچولو گیاه کوچکی را پیدا کرد که سه برگ داشت.
قاله له صدیقه الفأر:
دوستش موش به او گفت:
إذا وجدت نبته بأربع ورقات ستکون محظوظا جدا!
اگر گیاهی با چهار برگ پیدا کنی خیلی خوششانس خواهی بود!
أراد دبدوب أن یکون محظوظا جدا،
خرس کوچولو میخواست که خیلی خوششانس باشد،
فبدأ البحث عن نبته لها أربع ورقات.
به همین دلیل شروع کرد به گشتن دنبال یک گیاه چهار برگ.
داستان ساده عربی با ترجمه فارسی
فکر دبدوب أن یسأل الأصدقاء.
خرس کوچولو فکر که از دوستانش در این باره سئوال ببرگسد.
قال له القرد:
میمون به او گفت:
لم أری أبدا نبته بأربع ورقات.
هرگز گیاه چهار برگ ندیدهام.
قالت له السلحفاه:
لاکپشت به او گفت:
سوف أخبرک عندما أری واحده.
هر وقت یکی دیدم به تو خبر خواهم داد.
قال له الفیل:
فیل به او گفت:
لقد رأیت واحده قبل قلیل، ولکنی لا أذکر أین.
کمی قبل یکی دیدم. اما یادم نمیآید کجا.
قال له القنفذ:
خارپشت به او گفت:
لا تحزن، أنا متأکد أنک ستجد واحده قریبا.
ناراحت نباش، من مطمئنم که به زودی یکی پیدا میکنی.
قال له السنجاب:
سنجاب به او گفت:
أربع ورقات؟ أنا فقط أجمع النباتات التی لها ثلاث ورقات.
چهار برگ؟ من فقط گیاهان سه برگ را جمع میکنم.
قال له الأرنب و هو یرکض بعیدا:
خرگوش در حالی که میدوید و دور میشد به او گفت:
لقد أکلت واحده قبل قلیل.
کمی پیش یکی خوردم.
شعر دبدوب بالحزن لأنه لم یجد النبته،
خرس کوچولو از این که نتوانسته بود گیاه مورد نظرش را پیدا کند، غمگین شد،
فهو غیر محظوظ!
او خوششانس نبود!
و عندها، جاء صدیقه الفأر و قال له:
در همین وقت دوستش موش آمد و به او گفت:
وجدت واحده، وجدت واحده!
یکی پیدا کردم، یکی پیدا کردم!
هل لدیها أربع ورقات؟
چهار برگ دارد؟
بل أفضل بکثیر..
خیلی بهتر از آن است..
هی نبته بخمس ورقات!
این گیاه پنج برگ است!
النهایه
پایان