ترجمه کتاب کودک و نوجوان یکی از حوزههای مورد علاقه در ترجمه است.
دنیای پاک کودکان و پربار کردن این دنیای پاک و زیبا با ترجمههای ناب و ارزشمند،
بیشک ارزشمند است.
در این گفتگوی پای صحبتهای امیرحسین میرزائیان مترجم حوزه ادبیات کودک و نوجوان نشستهایم
تا از تجربههای ایشان بهرهمند شویم.
[box type=”success” align=”aligncenter” class=”” width=””]مطالعه مصاحبههای دیگر مترجمان[/box]
ترجمه کتاب کودک و نوجوان
و
آشنایی با امیر حسین میرزائیان
_ شما مترجم پرکاری هستید که کارنامه کاریاش با آثار متعددی در حوزههای مختلف
منجمله ادبیات کودک و نوجوان پربار شده است.
لطفا کمی از زندگی امیرحسین میرزائیان برایمان بگویید.
درود بر شما، در زندگی من تا سن هجده سالگی چیز جالب توجهی جز عشقم به کتابخوانی وجود نداشته است.
پدر و مادرم هردو از پیشکسوتان فرهنگ بودهاند، خواهر بزرگترم مدیر شرکت است،
و خواهر دیگرم هم در آموزش و پرورش کار میکند.
به حکم علم ترتیب تولد، من که با اختلاف سنی زیاد آخرین فرزند بودهام
و جایگاههای متعارف شغلی را به وسیله خواهرانم اشغال شده میدیده ام،
خود به خود جسارت قرار گرفتن در موقعیت های نامتعارف تر را پیدا کرده ام. به محض اینکه خواندن را یاد گرفتم،
با عطش عجیبی کتاب خواندن را شروع کردم.
امیرحسین میرزائیان مترجم ادبیات کودک و نوجوان
تا کلاس سوم ابتدایی همه ی کتاب های خانه مان را خوانده بودم و دیگر همراه پدرم در دو کتابخانه ی عمومی عضو شده بودم .
سنم آنقدر نبود که به من کارت عضویت بدهند و پدرم همیشه همراهم میآمد تا از کارت او استفاده کنم.
کتابدارها آن قدر از این کودک عجیب و غریب، که هفتهای دوبار به آنها سر می زد و سه کتاب امانت می گرفت،
خوششان آمده بود که با اینکه سیستم کتابخانهها بسته بود ، اجازه میدادند برای خودم در مخزن کتابخانه بگردم.
من حتی موقع مسواک زدن و شستن دست و رویم هم یک کتاب پشت شیرآب میگذاشتم
و دو صفحهای که جلویم باز مانده بود را میخواندم.
این وضعیت هم خانوادهام را نگران می کرد و هم گاهی باعث خوشحالیشان میشد.
مثلا همان سال سوم ابتدایی، وقتی در یک مهمانی صحبت از این شد که
من کتاب سینوهه را خواندهام – کتاب سینوهه آن سالها بعد از دیوان حافظ در خانه خیلی از ایرانیها پیدا میشد –
و یکی از حاضران که ظاهرا این داستان باورش نمیشد مرا سوال پیچ کرد و بعد قانع شد که «این بچه نابغه است.»،
میتوانستم برق غرور را در چشمان پدر و مادرم ببینم.
ماجرای کودک نابغه چندان ادامه پیدا نکرد، و در دوران دبیرستان نمرههای بدم تقریبا همه را از آیندهام ناامید کرد.
خوشحالم که خبر برچیده شدن سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان را شنیدهام
و دیگر مجبور نیستم در باره مشکلاتی که مدارس تیزهوشان برای بچهها ایجاد میکنند حرف بزنم.
کنکور زبان دریچه نجات من برای رسیدن به آینده مهمی که دیگران حرفش را میزدند
و برای من موضوعی گنگ و مبهم بود، شد. من در رشته ی زبان و ادبیات انگلیسی توانستم راهم را، هرچند کمی دیر، پیدا کنم.
آغازهای کار ترجمه کتاب کودک و نوجوان
_ جناب میرزائیان برخی از خوانندگان سایت ما افرادی هستند که به تازگی پا در مسیر ترجمه گذاشتهاند
و ذهنشان دغدغههای مختلفی دارد. مهمترین پرسش این دسته از دوستان شروع کردن است
و ممکن است سالها در این مرحله بمانند و ندانند چگونه و از کجا باید مسیر مترجمشدن را شروع کرد.
این در حالی است که نوشتهها و کاریکارتورهای شما از زمانی که یک نوجوان بودید در مجلهها منتشر میشد.
دوست داریم در این باره برایمان بگویید. آن روزها چه مینوشتید
و چگونه در حالی که فقط یک نوجوان بودید، نوشتههای کوتاهتان را منتشر میکردید؟
این موضوع را مدیون مجله طنز و کاریکاتور و استاد جواد علیزاده هستم.
پدرم سال ها مجله ی گل آقا را می خرید و البته من هم می خواندم، اما رسالت گل آقا در آن سال ها چیز دیگری بود
و مجله اش، با ذهن کودکانه ی من جور در نمی آمد.
وقتی طنز و کاریکاتور را کشف کردم، احساسی مثل پیدا کردن دنیای نارنیا در گنجه ی لباس خانه مان داشتم.
مطالب طنز و کاریکاتور همان چیزهایی بود که می خواستم و در گل آقا پیدا نمی کردم.
من متولد دهه شصت هستم، و آن سال ها مردم نمی توانستند اسمشان را به این راحتی با حروف چاپی ببینند.
در واقع اولین و اکثرا تنها مرتبه ای که اسمشان را چاپ شده می دیدند،
موقع اعلام اسامی پذیرفته شدگان کنکور در روزنامه بود.
آنها حتی روزنامه ای را که اسمشان در آن چاپ شده بود یادگاری نگه می داشتند.
دوران چندان دوری نبود، اما با امروز تفاوت زیادی داشت.
اینترنت خانگی در کار نبود و من مطالبم را برای مجله پست می کردم.
بنابراین فکرش را بکنید وقتی اولین بار اسمم را چاپ شده در مجله ی محبوبم دیدم، چه احساسی پیدا کردم.
استاد علیزاده دید بازی داشت و در کنار همکاری با استادان پیشکسوت، به جوانان بسیار بها می داد.
البته کارهای من به ندرت چاپ می شد و در مقایسه با بسیاری از کارهای دیگر خوانندگان مجله، کیفیت چندانی هم نداشت،
اما موضوع این بود که او با چاپ نوشته ها و کاریکاتورهایم، به من نشان داد که
می شود بدون آن که به کسی یا جایی وصل باشی در اتاقت بنشینی و بنویسی و هرچند کمرنگ، دیده شوی.
انتشار نخستین ترجمه کتاب کودک و نوجوان
_ پرسش مهم دیگر این است که چگونه نخستین کارتان یعنی پیترپن سرخپوش را توانستید
با همکاری انتشارات گیسا منتشر کنید.
اصلا چه شد که این کتاب را برای شروع کار ترجمه انتخاب کردید
و چگونه توانستید کار را به ثمر برسانید.
مارک تواین گفته که آنقدر مفت و مجانی بنویسید تا کسی پیدا بشود
و برای نوشته هایتان به شما پول بدهد. آغاز کار من هم به همین ترتیب بود.
بدون آن که بدانم عاقبت کار به کجا میکشد، مینوشتم، ترجمه میکردم و برای مطبوعات میفرستادم.
در دوران کارشناسی شیفته ی شخصیت ادبی پیترپن شدم،
و تحت تاثیر راهنماییهای دومین انسان بزرگی که با تشویق به دنبال کردن رویاهایم راهم را روشن کرد
– استادم در دانشکده ادبیات انگلیسی، دکتر مجید عامریان – حتی بدون آن که تحقیق کنم اصل رمان منتشر شده یا نه، شروع به ترجمه آن کردم.
نیمههای کتاب بود که متوجه شدم پیترپن ترجمه شده است.
نمیخواستم اولین کارم تکراری باشد و کتاب را کنار گذاشتم.
با خودم گفتم که کتابهای بعدیام را طوری انتخاب میکنم که کمتر کسی سراغشان برود.
اولین تجربههای امیرحسین میرزائیان در ترجمه
حاصل کار یک کتاب نقد نمایشنامههای ساموئل بکت، یک فرهنگ مرجع ادبی کمبریج و یک تاریخچه ی مختصر ادبیات انگلیسی بود که
دوتای اولی هنوز هم که هنوز است منتشر نشدهاند!
این کتابها را با سوابق مطبوعاتیام به دندان میکشیدم و از این انتشارات به آن انتشارات میبردم.
بیست و سه سالم بود و هنوز هیچ چیز درباره چند و چون کار نشر نمیدانستم.
نهایت دستاوردم این بود که انتشارات صاحب نامی در نامهای برایم نوشت که با «مشارکت صاحب اثر در هزینه انتشار» کتابم را چاپ میکند.
فکر می کنم مارک تواین وقتی آن جمله قصارش را میگفت، به ذهنش خطور نمیکرد که
ممکن است روزگاری کسی مجبور شود برای چاپ نوشته هایش، پول هم بدهد!
سرانجام، وقتی به انتشارات گیسا رسیدم، استاد معصومه اکبری، که به ترتیب ورود سومین انسان تاثیرگذار زندگیام بود ،
آن جا حضور داشت تا پتانسیل پیشرفت و همین طور عیبهای کارم را تشخیص بدهد و راهنماییام کند.
مدیر گیسا هم آن قدر دریادل بود که روی ایدههای کسی با شرایط آن روزهای من سرمایهگذاری کند.
حالا که پیترپن منتشر شده بود و کتاب های «سنگین» من هم بازار نداشت،
پیشنهاد ترجمه دنباله رمان پیترپن را دادم. اولین کتابم به این ترتیب منتشر شد.
مدیر گیسا تاجر نبود، ناشر بود و هنوز هم فارغ از سود و زیان بیشتر روی کتاب هایی دست می گذارد که به درد مردم بخورد.
آینده ترجمه کتاب کودک و نوجوان
_ اکنون و آینده ترجمه ادبیات کودک و نوجوان در ایران را چگونه میبینید
و به افرادی که قصد دارند وارد این حوزه شوند، چه حرفی دارید؟
میگویند معجون پیشرفت آدمهای عادی از خانواده های معمولی، حاصل نود درصد سختکوشی و ده درصد شانس است.
به نظرم افرادی که می خواهند وارد حوزه ترجمه شوند، اگر کار نشر تجارت خانوادگیشان نباشد یا ثروت چندانی نداشته باشند،
باید ریسک های این معجون را به جان بخرند. ممکن است این حرفم شبیه سخنرانی های انگیزشی به نظر برسد،
اما باور دارم اگر آن ها به قدر کافی تلاش کنند، به خودشان و کارشان باور داشته باشند و واقعا هم چیزی در چنته داشته باشند،
دیر یا زود کشف می شوند. برای من این طور بود و طبیعت انسانی در این است که وقتی چیزی برای خودش اتفاق بیافتد،
به آن باور قلبی پیدا می کند. بازار ترجمه ادبیات کودک و نوجوان هم همیشه پررونق بوده و خواهد بود.
مشکل ترجمه کتاب کودک و نوجوان
مشکل کار محفل های بسته، نشرهای تاجرمآب، روابط و سالمندانی است که خیال بازنشستگی ندارند
و تازه به نوقلم ها هم به چشم رقیب نگاه می کنند.
مترجم های نوقلم ناچارند به آن ده درصد شانسشان امیدوار باشند.
اما به هر حال در هر دورانی بالاخره انسان های بزرگ و روشن، مثل آن سه نفر نامبرده ای که مددشان به من رسید،
و نشرهایی مثل گیسای سال هشتاد و نه، برای آن ها پیدا می شود که راهنماییشان کنند و بهشان فرصت دیده شدن بدهند.
من از این افراد فقط برای سپاسگزاری در این گفتگو نام نبردم.
طبق تحقیقات و بر خلاف باور عموم، اکثر افرادی که در زمینه های خلاقانه کار میکنند اهل ریسک کردن نیستند.
آنها محتاطند و تا حد ممکن از خطرپذیری دوری میکنند.
بنابراین به کسانی نیاز دارند که که آنها را متقاعد یا ترغیب به آغاز و ادامه ی کارشان کنند.
ریشه سوال کلیشهای «مشوق اصلی شما چه کسی بود» همین جاست.
باری، در حال حاضر نوشتن و چاپ کتاب، هزارتویی با پیچ و خم های پیشبینیناپذیر است
که هرکس باید خودش راهش را در آن پیدا کند.
من فقط میتوانم تجربه خودم از این هزار تو را بازگو کنم.
یک نصحیت حاصل از تجربه من برای مترجمان نوقلم این است که به دنبال چنین آدمهایی بگردید و قدرشان را بدانید.
بارزترین ویژگی ادبیات کودک و نوجوان
_ شما آثار متعددی را ترجمه کردهاید.
آثاری که حوزههای مختلفی را در برمیگیرد و با متون مختلف آشنایی دارید.
به نظر شما بارزترین ویژگی ادبیات کودک و نوجوان و به طبع آن ترجمه این دسته از آثار چیست؟
ادبیات کودک و نوجوان به صورت جدی از قرن هجدهم شروع شد و تا قبل از آن تفرد انسان آنقدر نبود که بتواند اینکار را بکند.
در دوران باستان کودک به عنوان یک «بزرگسال منتظر» در نظر گرفته می شد.
حتی در دوران رنسانس هم کودک به عنوان موجود ناقصی که در مرحله ای موقت است در نظر گرفته می شد.
در مقایسه با تاریخ تمدن، زمان زیادی از دورانی که کودک به عنوان فردی با هویت مستقل تلقی میشود، نگذشته است.
همین موضوع ترجمه کتاب کودک را آسانتر میکند، چون ادبیات کودک و نوجوان هنوز آن قدرها پیچیده نشده است.
از طرفی، مثلا ویلیام وردزورث در شعری اشاره میکند که «کودک، پدر انسان است.»
این موضوع فقط مربوط به دغدغه شاعران دوره رمانتیک درباره کودکی نیست.
کودک یک کهن الگوی یونگی است که حتی زیرشاخههای خودش را هم دارد.
کودک به طبیعت انسانی نزدیکتر است، و بالطبع ادبیات کودک هم همین طور است
و عوامل اصلی ادبیات را بدون پیرایه و شاخ و برگ اضافی در خود دارد.
مخاطب آن کودکان هستند، پس باید همگام با دنیای تخیل کودک باشد.
نویسنده و مترجم هردو باید بتوانند دنیا را از چشم کودک ببینند. سختی کار در این جاست.
خود من صندلی اتاق کارم را به شکل یک پیرمرد سختگیر اما خوش قلب می بینم،
و به نظرم روزی که این توانایی را از دست بدهم، کارم به عنوان مترجم کودک و نوجوان تمام است.
وفاداری به ترجمه کتاب کودک و نوجوان
_ در مصاحبه ای گفتهاید که علیرغم ترجمه آثار مختلف دوست دارید به عنوان مترجم حوزه ادبیات کودک و نوجوان شناخته شوید.
چه چیز شما را به این نوع ادبی وامدار میکند؟
اصل موضوع این است که میبینم در این شرایط فعلی، ترجمه کتاب کودک و نوجوان بهترین کاریست که از من ساخته است.
یعنی به دانش و تخصص خودم برای کار کودک اطمینان بیشتری دارم.
اگر به حوزه های دیگر بپردازم، گیرم اندکی هم سود مادیاش بیشتر باشد، اما به خودم و مخاطبم خیانت کردهام.
خیلیها هستند که میتوانند این کارها را ترجمه کنند، پس بهتراست من سراغ کاری بروم که بهتر از دیگران انجامش میدهم.
هدف دیگرم ترجمه ادبیات داستانی بزرگسال و نقد ادبی است، چون میدانم که از عهده این کار هم خوب بر میآیم.
منظورم از «شرایط» هم این واقعیت است که مترجم نمی تواند تمام آثاری را که ترجمه می کند خودش انتخاب کند.
ترجمه کتاب کودک و نوجوان و مسئله جنسیت
_ در میان آثار ادبیات کودک و نوجوان ترجمهشده توسط شما، داستانهای مختلفی وجود دارد،
از تام سایر گرفته تا سفید برفی و سایر قصههای پریان.
آیا شما به داستانهای دخترانه و داستانهای پسرانه اعتقاد دارید؟
اگر به این مسئله اعتقاد دارید، به نظرتان یک مترجم چگونه میتواند داستانی را برای جنسیت مقابل خود، ترجمه کند؟
به این معنا که یک مترجم مرد چگونه میتواند یک داستان دخترانه را بهتر ترجمه کند و طبیعتا برعکس آن نیز صادق است.
یک مترجم زن چگونه میتواند یک مطلب مردانه را به بهترین شکل ترجمه کند.
در مکتب روانشناسی یونگ، قصههای پریان عامل مهمی در فرایند فردیت هستند.
آنها برای این که انسان به رشد روانی برسد لازمند و ربطی به جنسیت ندارند.
کتاب های کلاسیک هم دخترانه و پسرانه ندارند.
شما به ترجمه من از گرافیک رمان تام سایر اشاره کردید،
در واقع رمان اصلی همیشه بین دخترها و پسرهای نوجوان به یک اندازه محبوب بوده است.
کتابهای جدید حوزه کودک و نوجوان
البته امروز کتاب هایی داریم که به صورت خاص فقط برای دختران یا پسران نوشته می شوند،
اما پسرها و دختر ها حتی در خواندن کتاب های خوب (و نه بازاری) این دسته هم تا حدودی پا به پای هم پیش می روند.
آنها به این وسیله سعی می کنند از دنیای همدیگر سر در بیاورند.
در پاسخ به قسمت دوم سوالتان، باید مترجم را هنرمندی بازآفرین دانست.
کسی که به قول ناباکوف، استعدادی هم تراز استعداد نویسنده ی اثر دارد.
از هنرمند هم انتظار می رود که بر هر دو عنصر انیما و انیموس ناخودآگاهش تسلط نسبی داشته باشد.
مثلا مترجم مرد برای ترجمه داستانی زنانه، باید از انیما، یا همان ویژگی های زنانه ی ناخودآگاهش، به عنوان منبع استفاده کند
و آن را به سطح خودآگاه ذهنش بیاورد. مرا به دلیل کمال گرایی ام ببخشید.
مدت زمان زیادی از زمانی که مترجم های ما با نام مستعار کار می کردند یا خودشان اثری ادبی می نوشتند
و آن را به عنوان ترجمه ی اثر یک نویسنده ی غربیِ من در آوردی منتشر می کردند نگذشته
و هنوز خیلی ها به فرموده ی جان دان، من باب اینکه مترجم کسی است که نویسندگی بلد نیست، اعتقاد دارند.
ادبیات کودک و نوجوان در ایران و کشورهای غربی
_ مطمئنا ادبیات کودک و نوجوان در غرب با این نوع ادبی در کشور ما شباهتها و تفاوتهایی دارد.
شما این تفاوتها و شباهتها را در چه مواردی میبینید؟
شباهت اصلی که در وفادار ماندن به اصول اولیه ی ادبیات کودک است.
از جانبخشی به اشیاء گرفته تا استفاده از اسطوره ها. اما توانایی گریز از سنت ها و محدودیت ها، ساختارشکنی و غیره در ادبیات روز کودک غرب بیشتر است.
برای همین هم هست که باید در انتخاب آثار برای ترجمه دقت کنیم تا مخاطب فارسی زبان دچار دوگانگی نشود.
اگر بناست ادبیات نقش تغییر در جامعه را ایفا کند، به نظرم زمانش کودکی مخاطب نیست.
بچه های ما همین الان هم به قدر کافی درگیر دوگانگی هستند و بهتر است وقتی به کتاب داستانشان پناه می برند، ذهنشان آشفته تر نشود.
کودک ایرانی و رابطه با ترجمه کتاب کودک و نوجوان
_ با توجه به مواردی که اشاره کردید، ارتباطگیری کودک و نوجوان ایرانی را با این دسته از آثار چطور میبینید؟
وقتی کودک در کتابی که می خواند با چیزی مواجه نشود که زمین تا آسمان با زندگی اطرافش تفاوت دارد،
مسلما با آن بهتر ارتباط می گیرد. برای همین من خواندن آثار تالیفی را برای کودکان مقدم می دانم.
حتی اگر مولف از ادبیات غرب الهام گرفته باشد،
چون در عالم واقع بینی به طور کلی یک نویسنده ی متوسط خلاقیت بیشتری از یک مترجم متوسط دارد،
می تواند کار مناسب تری برای کودکان بنویسد.
وظیفه ی مترجم هم ترجمه ی آثاری است که بیشترین همپوشانی فرهنگی را داشته باشند.
البته که کودک باید از دنیای خارج از کشورش هم خبر داشته باشد، اما این اتفاق با خواندن همین کتاب ها هم می افتد.
چون همان بخشی که لاجرم خارج از همپوشانی فرهنگی باقی می ماند
کافیست تا کودک را بی آنکه از فرهنگ خودش دور کند، با فرهنگ های دیگر هم آشنا کند.
تاثیر ترجمه کتاب کودک و نوجوان بر آثار نویسندگان داخلی
_ پرسش مهم دیگری که در این جا مطرح میشود این است که
آیا تاثیرپذیری ادبیات نویسندگان ایرانی در اثر مطالعه آثار ترجمه،
در نهایت به سود ادبیات کودک و نوجوان ایران خواهد بود و یا خیر؟
البته که به سود ادبیات کودک و نوجوان تمام می شود.
کافیست نگاهی به آثار مولفان کودک و نوجوان و در چند سال اخیر بیاندازید.
خواهید دید که چقدر نسبت به دو دهه قبل نوآورانهتر شده اند، و اگر کمی دقت کنید
متوجه میشوید که یک عنصر مهم این نوآوری، بیرون آوردن ایدههای نو از در هم آمیختن خلاقیت نویسندگان کشورهای دیگر است.
امروز مولفان کودک و نوجوان در بازار کتاب هم سهم بیشتری دارند،
گاهی پا به پای آثار ترجمه پیش میروند و حتی جلو هم میزنند.
پیشترها چرخ گردان بازار نشر کتاب کودک فقط آثار ترجمه بود،
اما الان اوضاع کمی فرق کرده است.
موضوع مهم، نظارت کیفی بر محتواست که گاهی به بیراهه میرود.
به همین دلیل شاهد تالیف کتابهایی با گرتهبرداری دقیق از کتابهای کشورهای دیگر،
آن هم با مضمونهای کلیشهای و حتی زیانبار هم هستیم.
کاش به جای حساس بودن روی بعضی کلمات و حیوانات،
به پیامی که کتاب در نهایت به مخاطب میرساند توجه بیشتری شود .
کاش همگی فرزند زمان خویشتن باشیم.
_ از برنامهکاریاتان برای ما بگویید.
چگونه در حالی که بسیاری از افراد سالها است
میخواهند ترجمه یک کتاب را به پایان برسانند،
شما در کمتر از ده سال نزدیک به صد عنوان کتاب ترجمه کردهاید؟
نیرو و انگیزه شما برای این همه پرکاری چیست؟
اگر دو سه سال اول کار را با هوشمندی پیش بروید
و با دو سه ناشر شرافتمند همکاری مستمر همراه با اعتماد متقابل داشته باشید،
ادامه کار کتاب سخت نیست.
ضمن این که من در این مدت اولویت شغلیام فقط ترجمه بوده است
و از کتاب خواندن و ترجمه لذت هم میبرم.
اما ظاهرا ما دهه شصتیها با پدیدهای به نام «بحران سی سالگی» هم روبروییم.
یعنی این که وقتی سی ساله میشویم نگرشها و رفتارمان تغییر میکند.
من هم در آستانه سی و سه سالگی تصمیم دارم گزیدهتر کار کنم
و ضمنا برای تعادل بخشیدن به خطرپذیری شغلی، حرفه دومی هم پیدا کنم.
راه پرفراز و نشیب ترجمه کتاب کودک و نوجوان
_ امیرحسین میرزائیان چگونه توانست راه پر فراز و نشیب ترجمه را از یک مترجمتازهکار
به موفقیت به یک مترجم موفق و پرکار برساند؟
آیا تا به حال شده است به لحاظ مسایل مختلف تحت فشار باشید که
به خودتان بگویید دیگر برای همیشه ترجمه را رها خواهم کرد؟
راستش من هنوز خودم را مترجم موفقی نمیدانم.
البته که در این سالها پیشرفت کردهام.
توانسته ام به جای کارهایی که اصلا دوستشان ندارم،
از یک شاهکار کلاسیک کشف نشده گرفته تا کتابهای خوب نویسندگان روز را ترجمه کنم،
کتابهایم را از پستوی کتابفروشیها به پشت ویترین برسانم،
به لطف شبکههای اجتماعی با تشکر والدین بچههایی که کتابهایم را می خوانند خستگی در کنم،
اما مثلا هنوز نتوانستهام آن فرهنگ مرجع ادبی کذایی را منتشر کنم.
زندگی من هیچوقت بستر گلبرگهای گل سرخ نبوده و به دلیل مسائل اجتنابناپذیر حیات انسانی و انتخابهای اشتباه زنجیرهوار خودم،
بلاهای زیادی هم سرم آمده است و چیزهای زیادی را از دست داده ام.
اما چیزی که این میان همیشه باقی مانده عشقم به کتاب است.
کتاب همیشه برای من یک پناهگاه بوده است.
البته در همین کار ترجمه کتاب هم بیمهریها و زیرکیهای تاجرمآبانه دیدهام،
اما در هر شرایطی، چه گرگی زخمی باشم و چه سنجابی هراسان، هرگز پناهگاهم را ، هر قدر هم که تنگ و سرد بشود، رها نمی کنم.
رابطه من با کتاب مثل زوجی سالمند است که همدیگر را دوست دارند: ترکیب عشق و عادت.
به عنوان حرف آخر هم مایلم از شما بابت دغدغهها و پرسشهای خوبتان تشکر کنم
و امیدوارم به حد بضاعتم توانسته باشم تجربیاتم را در اختیار افرادی که مایلند به عرصه ترجمه وارد شوند، بگذارم.
سلام و وقت بخیر دوست گرامی اکرم حسین عزیز
با تشکر از شما
پیشنهاد ما به شما مطالعه کتاب الکترونیکی و رایگان نقشه گنج مترجم است.
در این کتاب گامهای اولیه مترجمشدن آموزش داده شده است.
موفق باشید دوست گرامی
با عرض سلام و خسته نباشید، از مصاحبه ی خوبتان استفاده بردم. من لیسانس مترجمی زبان هستم و علاقه ی زیاد به
ترجمه ی کتاب کودک دارم، شاید به این دلیل باشد که شم نویسندگی دارم. آرزویم این است که روزی کتاب کودک ترجمه
کنم، ولی نمی دانم چطور و از کجا شروع و به کجا مراجعه کنم.
خیلی ممنونم بابت انتشار این مقاله بسیار مفید و کاربردی موفق باشید
به امید موفقیتهای روز افزون.